مرا اینگونه گر خواهی :: دلت را آشیانم کن ::

........................** این وبلاگ را من برای کسی ساختم که همیشه زندگی من است و به این امید مینویسم که او بخواند و منتظرم ..

مرا اینگونه گر خواهی :: دلت را آشیانم کن ::

........................** این وبلاگ را من برای کسی ساختم که همیشه زندگی من است و به این امید مینویسم که او بخواند و منتظرم ..

      منو منتظر بذار هر جوری که تو راحتی
   
 چی می خوام مگه ،فقط ساختن فردای تو رو

        دوست دارم تمام دنیا رو بدم تا بدونم   
           
راز فتح قلعة قشنگ رؤیای تو رو

            تا یادم نرفته یک بار دیگه واست بگم 
         
من نمیدم به کسی تا عمر دارم جای تو رو

 

گفتی........


گفتی........
گفتی به من بی دست و پا چیزی نگفتم
      
گفتی برو گفتی بیا ، چیزی نگفتم
گفتی بمیر از عشق من گفتم : (  اطاعت  )
از شاید و اما چیزی نگفتم.
گفتی که درد عشق من درمان ندارد
از درد گفتم و از دوا چیزی نگفتم
صدبار خونم ریختی صد بار کشتی
یک بار هم از خون بها چیزی نگفتم
گفتی مبادا با کسی حرفی بگویی
حتی به خلوت با خدا چیزی نگفتم
اما فقط یک چیز را باید بگویم
از من نپرسیدی ، چرا چیزی نگفتم

             


من ازت بوسه می خوام به گرمی ظهر جنوب
آره من بوسه می خوام از اون لبای ناز و خوب
***
من ازت بوسه می خوام بوسه به شیرینی قند
آره من بوسه می خوام از اون لبای دل پسند
***
من ازت بوسه می خوام بوسة ناب بی ریا
با یه کوله بار عشق به شهر آغوشم بیا
***
من ازت بوسه می خوام تا خاطره بشه برام
تا که فتح بوسه هات بشه غرور لحظه هام
***
گرچه این واسه لبای تو فقط یه حادثه س
واسه من بوسة تو لحظة اوج عاطفه س
***
واسه من بوسة تو گواهی لیاقته
معنی درک تو از محبت و صداقته
***
به تنم بوسة تو رعشة مستی می دمه
رنگ سرخ گونه هام بوسه می خواد یه عالمه
***
به دلم بوسة تو شور جوونی میاره
دست دلباختگی رو تو دست فردا می ذاره
***
من با بوسه های تو جلوة افسانه می شم
بی نیاز از طلب ساغر و پیمانه می شم
***
من با بوسه های تو از غم و غصه در میام
شب تردیدو می سوزونم و با سحر میام
***
من ازت بوسه می خوام تا مست و دیوونه بشم
تا  که  بال  دربیارم  به  اوج  آسمون برم
***
من ازت بوسه می خوام تا از تو نیرو بگیرم
از لبات  سرخی  و  زیبایی و جادو بگیرم
***
قبل رفتن منو باز ببوس، نترس دیر نمی شه
آخه از بوسة تو گونة من سیر نمی شه
 

::::> دست خودم نیست <::::

                                  
اگر می بینی عاشق تو هستم ، دیوانه تو هستم ، و تمام فکر و زندگی من تو شده ای

به خدا بدان که این دست خودم نیست!

اگر میبینی چشمانم در بیشتر لحظه ها خیس است و دستانم سرد است و اگر

میبینی همه لحظه های دور از تو بودن اینهمه سخت و  پر از غم و غصه است بدان

که این دست خودم نیست!

دست خودم نیست که همه لحظه ها تو را در جلو چشمانم میبینم و به یاد تو می

باشم.

دست خودم نیست که دوست دارم همیشه در کنارت باشم ، دستانت را بگیرم ، بر

لبانت بوسه بزنم و تو را در آغوش خودم بگیرم!

به خدا دست خودم نیست که هر شب به آسمان نگاه می اندازم و ستاره ای

درخشان را میبینم و به یاد تو می افتم!

دست خودم نیست که هر سحرگاه به انتظارت مینشینم تا در آسمان دلم طلوعی

دوباره داشته باشی!

عزیزم دست خودم نیست که اینهمه تو را دوست میدارم ، این همه احساسات

عاشقانه که من برای تو مینویسم دست خودم نیست!

همه این احساسات و عواطف عاشقانه از این قلب عاشق من است ، و بدان که همه

این دردسر ها و غم و غصه ها و اشکها درد این قلب عاشق من است!

این قلب سرخ و کوچک من انتظاری بالاتر از عشق دارد ! این قلب من تو را میخواهد و

به جز تو هیچ چیز از من نمیخواهد!. نه خونی میخواهد و نه نفسی ، نه زندگی را

میخواهد و نه هم نفسی این قلب سرخ تنها تو را میخواهد . فقط تو را!

عزیزم دست خودم نیست ، دست این قلب پر توقع من است !

به قلبم حق میدهم که تنها تو را میخواهد چون تو اولین و آخرین عشق واقعی و

همدلی  هستی که در اعماق قلبم نشسته ای و کسی هستی که میتوانی قلبم را

برای همیشه نزد خود نگه داری و با حضورت در قلبم انتظار آن را برآورده کنی چونکه

تو لایق آن هستی عزیزم!