-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 شهریورماه سال 1387 02:19
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 تیرماه سال 1385 21:26
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 فروردینماه سال 1385 12:35
یاد باد آنکه نهانش نظری با ما بود از نگاهت خونه ساختم از صدات بهونه ساختم به غبار روی چشمات همه هستی مو باختم من نفسهام شده عادت قلب من پر از شکایت خنده های من همیشه داره از گریه حکایت من از آغاز عبورت یه بغل خاطره دارم از صدای با تو بودن پر شده شبای تارم غُصه من ، قِصه تو قبله پاک منی تو توی خلوت ، کنج عزلت من میرم...
-
کی میتونه مثل من به گریه هاش دروغ بگه ؟!
جمعه 21 بهمنماه سال 1384 16:57
یکی بود یکی نبود ، زیر گنبد کبود یکی مثل من عاشق یکی مثل تو بود اومد که فریاد بزنه اما دیگه نایی نداشت.... خواست بمونه پیشش ولی... تو قلب اون جایی نداشت ! آی دختره ! آی بی وفا !!! آی تو که تنهام میذاری... تو قاب عکست جای من عکس کیو می خوای بذاری ؟!! برو برو که مثل تو ، زیاده تو دنیا واسم برو برو ولی بدون که تا ابد...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 دیماه سال 1384 14:03
بین من و تو فاصله غوغا می کنه یاد حرفای قشنگت من و رها نمی کنه تو من و گذاشتی رفتی توی روزگار وحشی توی کوچه های غربت دنبالم حتی نگشتی ولی من ... من ندانسته غزل می گفتم تو به من خندیدی من به چشمانت تو به دیوانگیم !
-
برای او که قرار نیست فراموشش کنم .
جمعه 23 دیماه سال 1384 01:28
از رفتن های بسیار نمی هراسم از پیمودن راه های طولانی و ایستادن پشت چراغ های قرمز طولانی خسته نمی شوم هرگز اگر مقصد تو باشی ! حتی اگر هرگز با من نباشی حتی اگر دستانت در جیب های عشق من جا نگیرد وقتی از سرمای تنهایی می لرزی ! حتی اگر نگاهت بر نگاه من نرقصد باز هم چشمانت را دوست می دارم . .. تو میتونی من و از پا درآری تو...
-
بگو بر میگردی
شنبه 26 آذرماه سال 1384 14:24
بگو برمیگردی دور نریز عشق به این قشنگی عزیزم نگی رفتم از یاد یادت نره عشق کی بهت نشون داد خزونم داره میره نموند برگی رو درختا من هنوز منتظرم توی جاده پر برفه به خدای آسمونا عشقت از یادم نرفته به همان قدر که چشم تو پر از زیبایی است بی تو دنیای من ای دوست پر از تنهایی است این غزل های زلالی که ز من می شنوی چشمه جاری...
-
چه کسی باور کرد جنگل جان مرا آتش عشق تو خاکستر کرد؟
دوشنبه 16 آبانماه سال 1384 13:49
چه بگویم به تو من؟؟؟؟ می توانم بگویم که " نرو " ؟؟؟ ... این خوشایند تو نیست ... "هر چه می خواهی کن "... خالی از احساس است... می توانم بزنم نعره " بمان " ؟؟؟ ... چه تحکم آمیز !!! " می توانی بروی "... بی تفاوت حرفی نی ست ... می توانم به تو گویم:" گر روی ، از غمت خواهم مرد بی تو خواهم پژمرد..." اما تو ... تو که باور...
-
آبی بودن عشق می خواهد
یکشنبه 15 آبانماه سال 1384 21:50
جون پناهم زیر بارون دستای گرم تو بود گر تو رنجیدی از این عشق گناه من نبود رفتی و عمری گذشته ولی بی تو گذشت رفتی و قلبی شکسته به دست تو شکست به دست تو شکست چرا ابرا نمی بارن خبر از تو نمیارن چرا این خاطرات تو منو تنها نمیذارن منو تنها نمیذارن میتونم دل بکنم از همه اما از تو نه و فقط بدون که آبی بودن عشق می خواهد همین...
-
من میخوام همیشه عاشق بمونم
جمعه 15 مهرماه سال 1384 18:03
به تو و چشمای روشنت قسم با ترانه های آفتابی تو میتونم به صبح فردا برسم این همه خاطره رو چه کار کنیم نمیتونیم که از اونا بگذریم واژه شروع شعر من تویی بیا تا آخر خط با هم بریم واسه چی میخوای که تنهام بذاری چرا باید تو رو از یاد ببرم یادمه یه روز نشستی روبروم گفتی که محاله از تو بگذرم بیا با هم آسمونو طی کنیم تو به من یه...
-
نرو
پنجشنبه 14 مهرماه سال 1384 00:00
فراموش شده آویز چشمم خواهد ماند اشکهایم به یاد تو به یاد آن لحظه که مرا ز یادت بیرون راندی دیگر گذر زمان را حس نکردم چرا که از بازی روزگار با فراموشی تو فراموش شدم با فراموشی تو فراموش شدم این حال منه بی تو میتوانی تو به من زندگانی بخشی یا بگیری ز من آنچه را می بخشی نرو نرو من بی تو تو بی من یعنی حسرت
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 شهریورماه سال 1384 23:27
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 شهریورماه سال 1384 23:06
منو منتظر بذار هر جوری که تو راحتی چی می خوام مگه ،فقط ساختن فردای تو رو دوست دارم تمام دنیا رو بدم تا بدونم راز فتح قلعة قشنگ رؤیای تو رو تا یادم نرفته یک بار دیگه واست بگم من نمیدم به کسی تا عمر دارم جای تو رو
-
گفتی........
شنبه 12 شهریورماه سال 1384 22:37
گفتی........ گفتی به من بی دست و پا چیزی نگفتم گفتی برو گفتی بیا ، چیزی نگفتم گفتی بمیر از عشق من گفتم : ( اطاعت ) از شاید و اما چیزی نگفتم. گفتی که درد عشق من درمان ندارد از درد گفتم و از دوا چیزی نگفتم صدبار خونم ریختی صد بار کشتی یک بار هم از خون بها چیزی نگفتم گفتی مبادا با کسی حرفی بگویی حتی به خلوت با خدا چیزی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 شهریورماه سال 1384 00:46
من ازت بوسه می خوام به گرمی ظهر جنوب آره من بوسه می خوام از اون لبای ناز و خوب *** من ازت بوسه می خوام بوسه به شیرینی قند آره من بوسه می خوام از اون لبای دل پسند *** من ازت بوسه می خوام بوسة ناب بی ریا با یه کوله بار عشق به شهر آغوشم بیا *** من ازت بوسه می خوام تا خاطره بشه برام تا که فتح بوسه هات بشه غرور لحظه هام...
-
::::> دست خودم نیست <::::
جمعه 4 شهریورماه سال 1384 23:51
اگر می بینی عاشق تو هستم ، دیوانه تو هستم ، و تمام فکر و زندگی من تو شده ای به خدا بدان که این دست خودم نیست! اگر میبینی چشمانم در بیشتر لحظه ها خیس است و دستانم سرد است و اگر میبینی همه لحظه های دور از تو بودن اینهمه سخت و پر از غم و غصه است بدان که این دست خودم نیست! دست خودم نیست که همه لحظه ها تو را در جلو چشمانم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 مردادماه سال 1384 23:16
باز هم سلام Azizam dostat daram آنقدر د وستت دارم که به هیچ چیز به جز تو در زندگی فکر نمیکنم..... زندگی را تنها یک خواب میبینم ولی تو را مثل یک حقیقت شیرین میبینم! عاشقی را در ذهنم تنها یک حادثه تلخ میدانم ولی تو را یک خوشبختی و یک نفسی دوباره میدانم.! عشق را هیچگاه نپذیرفته ام ، اما با بودن تو نه تنها عشق را میپذیرم...
-
با من بمان
جمعه 28 مردادماه سال 1384 00:39
سلام به همه خوانندگان این وبلاگ از این به بعد اینجا مینویسم سلام بهونه قشنگ من برای زندگی آره باز منم همون دیوونه ی همیشگی فدای مهربونیات چه مکنی با سرنوشت دلم برات تنگ شده بود این نامه رو واست نوشت حال من رو اگه بخوای رنگ گلای قالیه جای نگاهت بد جوری تو صحن چشمام خالیه ابرا همه پیش منن اینجا هوا پر از غمه از غصه هام...