چه بگویم به تو من؟؟؟؟
می توانم بگویم که " نرو" ؟؟؟ ... این خوشایند تو نیست ...
"هر چه می خواهی کن "... خالی از احساس است...
می توانم بزنم نعره " بمان " ؟؟؟ ... چه تحکم آمیز !!!
" می توانی بروی "... بی تفاوت حرفی نیست ...
می توانم به تو گویم:" گر روی ، از غمت خواهم مرد
بی تو خواهم پژمرد..."
اما تو ... تو که باور ننمایی سخنم ...
خود بگو .خود بگو با تو چه گویم ؟
به چه حالت به زمانی که مرا ترک کنی ، از غمت یاد کنم ؟
وز تو فریاد کنم؟
خود بگو با تو چه گویم که خوشایند تو باشد؟
که تحکم آمیز ، خالی از احساسات ، بی تفاوت هم نیز...؟؟؟
خود بگو با تو چه گویم؟
جون پناهم زیر بارون دستای گرم تو بود
گر تو رنجیدی از این عشق گناه من نبود
رفتی و عمری گذشته ولی بی تو گذشت
رفتی و قلبی شکسته به دست تو شکست
به دست تو شکست
چرا ابرا نمی بارن خبر از تو نمیارن
چرا این خاطرات تو منو تنها نمیذارن
منو تنها نمیذارن
میتونم دل بکنم از همه اما از تو نه
و فقط بدون که
آبی بودن عشق می خواهد
همین ....
این هم هدیه های من به شما
دیدی آخرش نموندی
منو تا جنون کشوندی
دلی که دادم به د ستت
آخر زدی و شکوندی