بگو برمیگردی دور نریز عشق به این قشنگی
عزیزم نگی رفتم از یاد یادت نره عشق کی بهت نشون داد
خزونم داره میره نموند برگی رو درختا
من هنوز منتظرم توی جاده پر برفه
به خدای آسمونا عشقت از یادم نرفته
به همان قدر که چشم تو پر از زیبایی است
بی تو دنیای من ای دوست پر از تنهایی است
این غزل های زلالی که ز من می شنوی
چشمه جاری اندوه دلی دریایی است
چند وقت است که بازیچه مردم شده ام
گر چه بازیچه شدن نیز خودش دنیایی است
امشب ای آینه تکلیف مرا روشن کن
حق به دست دل من ؟عقل؟و یا زیبایی است
دلخوش عشق شما نیستم ای اهل زمین
به خداوند که معشوق من بالایی است
این غزل نیز دل تنگ مرا باز نکرد
روح من تشنه یک زمزمه نیمایی است