گفتی........
گفتی به من بی دست و پا چیزی نگفتم
گفتی برو گفتی بیا ، چیزی نگفتم
گفتی بمیر از عشق من گفتم : ( اطاعت )
از شاید و اما چیزی نگفتم.
گفتی که درد عشق من درمان ندارد
از درد گفتم و از دوا چیزی نگفتم
صدبار خونم ریختی صد بار کشتی
یک بار هم از خون بها چیزی نگفتم
گفتی مبادا با کسی حرفی بگویی
حتی به خلوت با خدا چیزی نگفتم
اما فقط یک چیز را باید بگویم
از من نپرسیدی ، چرا چیزی نگفتم
خیلی بیشتر از اونیکه بقیه میگن با حال بود
موفق باشید قاسم خان
بسیار زیبا بود خیلی وب قشنگ با مطالب جالبی.
مرصی بای