مرا اینگونه گر خواهی :: دلت را آشیانم کن ::

........................** این وبلاگ را من برای کسی ساختم که همیشه زندگی من است و به این امید مینویسم که او بخواند و منتظرم ..

مرا اینگونه گر خواهی :: دلت را آشیانم کن ::

........................** این وبلاگ را من برای کسی ساختم که همیشه زندگی من است و به این امید مینویسم که او بخواند و منتظرم ..

 

یاد باد آنکه نهانش نظری با ما بود

 

از نگاهت خونه ساختم       از صدات بهونه ساختم

به غبار روی چشمات     همه هستی مو باختم

من نفسهام شده عادت     قلب من پر از شکایت

خنده های من همیشه      داره از گریه حکایت

من از آغاز عبورت  

یه بغل خاطره دارم

از صدای با تو بودن        پر شده شبای تارم

غُصه من ، قِصه تو            قبله پاک منی تو

توی خلوت ، کنج عزلت

من میرم به خاطر تو

من میرم واسه همیشه      تا تو گریمو نبینی

من میرم تا مثل شبنم    تو روی گلها بشینی

من میرم تا مثل شبنم

تو روی گلها بشینی

 

گاهی اوقات با یه بله گفتن خیلی چیزا شروع میشه ،

 گاهی هم با یه بله گفتن خیلی چیزا تموم میشه ؛

 ولی مهم اینه که پرواز رو به خاطر بسپاریم  ..........

 

کی میتونه مثل من به گریه هاش دروغ بگه ؟!

یکی بود یکی نبود ، زیر گنبد کبود

یکی مثل من عاشق یکی مثل تو بود

 

اومد که فریاد بزنه

اما دیگه نایی نداشت....

خواست بمونه پیشش ولی...

تو قلب اون جایی نداشت !

آی دختره !

آی بی وفا !!!

آی تو که تنهام میذاری...

تو قاب عکست  جای من عکس کیو می خوای بذاری ؟!!

 

برو برو که مثل تو ، زیاده تو دنیا واسم

برو برو ولی بدون که تا ابد

جایی نداری تو دلم !

 

زدم به سیم آخر و گفتم ولش کن ، بی خیال

اوون واسه من یار نمیشه !  بی خیال این عشق محال !

 

گفتم تو مرام ما منت کشی نیست با مرام  !

می خواد بره خب به درک  !

همینه که هست ! ختم کلام !!

 

 میدونی واسه چی اینارو نوشتم     ... آخه ...

آخه شبها به جای خواب تو چشام دریای آبه

ساعت دیواری از وقتی که رفتی توی خوابه

هنوزم عکس من وتو روی دیوار توی قابه

نامه ای که گفته بودی من نخوندم  ، هنوزم لای کتابه

   

 

بین من و تو فاصله غوغا می کنه

یاد حرفای قشنگت من و رها نمی کنه

تو من و گذاشتی رفتی   توی روزگار وحشی

توی کوچه های غربت   دنبالم حتی نگشتی

ولی من  ...

من ندانسته غزل می گفتم

تو به من خندیدی

من به چشمانت

تو به دیوانگیم !

             

برای او که قرار نیست فراموشش کنم .

از رفتن های بسیار نمی هراسم
از پیمودن راه های طولانی
و ایستادن پشت چراغ های قرمز طولانی
خسته نمی شوم هرگز اگر مقصد تو باشی !
حتی اگر هرگز با من نباشی
حتی اگر دستانت در جیب های عشق من جا نگیرد
وقتی از سرمای تنهایی می لرزی !
حتی اگر نگاهت بر نگاه من نرقصد
باز هم چشمانت را دوست می دارم .
..

I .... YOU

تو میتونی من و از پا درآری تو میتونی که اشکمو در بیاری
فقط تویی که میتونی عزیزم منو عمری توی کما بزاری
تو میتونی که روحم رو بپاشی   تو میتونی دوسم نداشته باشی
آره تویی که میتونی عزیزم بری لحظه ای یاد ما نباشی
ولی خوب میدونی نمیتونی بگیری از دلم  هواتو
ولی خوب میدونی نمیتونی بگیری از من خاطراتو
تو میتونی نبینی خستگیمو
تو میتونی نفهمی بچگیمو
تو میتونی که نادیده بگیری
تمام لحظه های زندگیمو
بی وفایی تو خونته میدونم
میتونی بگذری اینم میدونم

میدونم میتونی بشنوی ساده
دل و حرمت    هر چی هست میدونم
ولی خوب میدونی نمیتونی بگیری از دلم هواتو
ولی خوب میدونی نمیتونی بگیری از من خاطراتو


این هم یه هدیه به همه مهمونای عزیز این کلبه که در ضمن نظر یادشون نرفته ! http://www.cnyas.com/clip/clip03.htm


بگو بر میگردی


بگو برمیگردی      دور نریز عشق به این قشنگی

عزیزم نگی رفتم از یاد        یادت نره عشق کی بهت نشون داد

 

خزونم داره میره       نموند برگی رو درختا

 من هنوز منتظرم       توی جاده پر برفه

  به خدای آسمونا عشقت از یادم نرفته

به همان قدر که چشم تو پر از زیبایی است

بی تو دنیای من ای دوست پر از تنهایی است

این غزل های زلالی که ز من می شنوی

چشمه جاری اندوه دلی دریایی است

چند وقت است که بازیچه مردم شده ام

گر چه بازیچه شدن نیز خودش دنیایی است

امشب ای آینه تکلیف مرا روشن کن

حق به دست دل من ؟عقل؟و یا زیبایی است

دلخوش عشق شما نیستم ای اهل زمین

به خداوند که معشوق من بالایی است

این غزل نیز دل تنگ مرا باز نکرد

روح من تشنه یک زمزمه نیمایی است

   


چه کسی باور کرد جنگل جان مرا آتش عشق تو خاکستر کرد؟

چه بگویم به تو من؟؟؟؟

می توانم بگویم که " نرو" ؟؟؟ ... این خوشایند تو نیست ...

"هر چه می خواهی کن "... خالی از احساس است...

می توانم بزنم نعره " بمان " ؟؟؟ ... چه تحکم آمیز !!!

" می توانی بروی "... بی تفاوت    حرفی نیست ...

می توانم به تو گویم:" گر روی ، از غمت خواهم مرد

 بی تو خواهم پژمرد..."

اما تو ... تو که باور ننمایی سخنم ...

خود بگو .خود بگو با تو چه گویم ؟

به چه حالت به زمانی که مرا ترک کنی ، از غمت یاد کنم ؟

وز تو فریاد کنم؟

خود بگو با تو چه گویم که خوشایند تو باشد؟

 که تحکم آمیز ، خالی از احساسات ، بی تفاوت هم نیز...؟؟؟

خود بگو با تو چه گویم؟ 

 

  • پیش من هم غروب غمگین است                                
    پیش من هم طلوع کم رنگ است
  • خوشم آمد چقدر دانایی                            
    حالی از حال من نپرسیدی
                              
    ولی از پشت قاب دلتنگی
                               
    زردیم را چه زود فهمیدی
                              
    یاس زرد دو خانه
    آن وُرتر                          
    داشت دیشب تو را دعا میکرد
                           
    تشنه بود و نبودی و او داشت التماس پرنده ها میکرد
              
    گفته بودی ز غیبت باران باز هم درد مشترک داری
              
     دوریت کار دست من داده
                          
    فاصله که میان ما کم نیست
                          
    هیچکس روزگار و اقبالش مثل
    من بی نشان و مبهم نیست        
    فکرت اینجا میان گلدان است                    
    جلوی چشم آرزوهایم
                                  
    تو خودت را به جای من بگذار
                           
    تو خودت را به جای من بگذار                        
    تو دلت سوخت
    ،، من چه تنهایم
  •  

 

آبی بودن عشق می خواهد

 

جون پناهم زیر بارون دستای گرم تو بود

گر تو رنجیدی از این عشق گناه من نبود

 

رفتی و عمری گذشته    ولی بی تو گذشت

رفتی و قلبی شکسته      به دست تو شکست

به دست تو شکست

 

چرا ابرا نمی بارن      خبر از تو نمیارن

چرا این خاطرات تو      منو تنها نمیذارن

                                            منو تنها نمیذارن

        

میتونم دل بکنم از همه اما از تو نه

و  فقط بدون که

آبی بودن عشق می خواهد

همین ....

 

این هم هدیه های من به شما

 

دیدی آخرش نموندی

منو تا جنون کشوندی

دلی که دادم به د ستت

آخر زدی و شکوندی

من میخوام همیشه عاشق بمونم

 

به تو و چشمای روشنت قسم

با ترانه های آفتابی تو میتونم به صبح فردا برسم

 

این همه خاطره رو چه کار کنیم

نمیتونیم که از اونا بگذریم

 

واژه شروع شعر من تویی

بیا تا آخر خط با هم بریم

 

واسه چی میخوای که تنهام بذاری

چرا باید تو رو از یاد ببرم

 

یادمه یه روز نشستی روبروم

گفتی که محاله از تو بگذرم

 

بیا با هم آسمونو طی کنیم

تو به من یه فرصت تازه بده

میدونم که چشمای عاشق تو

راه و رسم عاشقی رو بلده

 

من میخوام همیشه عاشق بمونم

...

این همه خاطره رو چه کار کنیم

نمیتونیم که از اونا بگذریم

...


این آدما که می بینی ترانه زخمی میکنن

  

 بی قانونی قانونشون

 

  دروغ میگن به تو به من

 

 

نرو

 

همه زندگی من اون نگاه آشنات بود

                چرا فکر کردی به جز من یکی دیگه لایقت بود

 

رفتی ازم گرفتی اون نگاه آشناتو

                   واسه من باقی گذاشتی التهاب لحظه هاتو

 

حالا من تنها نشستم با نوای بی نوایی

 

چه غریبم بی تو اینجا  ای غریبه بی وفایی



نرو

                 تو هم می پوسی   می میری بی من

 نرو

تو که می دونی کم میشم
تو که می دونی کم میشی
تو که می دونی هم اغوش غم میشم
نرو
...
نرو
...

نرو

فراموش شده


آویز چشمم خواهد ماند


اشکهایم به یاد تو


به یاد آن لحظه که


مرا ز یادت بیرون راندی


دیگر گذر زمان را حس نکردم


چرا که از بازی روزگار


با فراموشی تو فراموش شدم

با فراموشی تو فراموش شدم

 

                     این حال منه بی تو
                      

             میتوانی تو به من زندگانی بخشی            یا بگیری ز من آنچه را می بخشی


                   نرو        

                        نرو 

                            من بی تو    تو بی من           یعنی حسرت

                

      منو منتظر بذار هر جوری که تو راحتی
   
 چی می خوام مگه ،فقط ساختن فردای تو رو

        دوست دارم تمام دنیا رو بدم تا بدونم   
           
راز فتح قلعة قشنگ رؤیای تو رو

            تا یادم نرفته یک بار دیگه واست بگم 
         
من نمیدم به کسی تا عمر دارم جای تو رو

 

گفتی........


گفتی........
گفتی به من بی دست و پا چیزی نگفتم
      
گفتی برو گفتی بیا ، چیزی نگفتم
گفتی بمیر از عشق من گفتم : (  اطاعت  )
از شاید و اما چیزی نگفتم.
گفتی که درد عشق من درمان ندارد
از درد گفتم و از دوا چیزی نگفتم
صدبار خونم ریختی صد بار کشتی
یک بار هم از خون بها چیزی نگفتم
گفتی مبادا با کسی حرفی بگویی
حتی به خلوت با خدا چیزی نگفتم
اما فقط یک چیز را باید بگویم
از من نپرسیدی ، چرا چیزی نگفتم